- سر تافتن
- نافرمانی کردن سرکشی کردن عصیان ورزیدن
معنی سر تافتن - جستجوی لغت در جدول جو
- سر تافتن
- سر برتافتن، سر تابیدن، سر برتابیدن، سر پیچیدن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تافتن پیچیدن
تحمل کردن، روگردانیدن، پیچیدن، تاب دادن، مقابله و برابری کردن
عاصی، بی فرمانی کردن
پرتاب شده
بافتن
روی بر تافتن، اعراض کردن
نافرمانی کردن سرپیچی نمودن
یاغی شدن
رو گرداندن، از کسی یا چیزی روی برگردانیدن، کنایه از اعراض کردن، پشت کردن، کنایه از گریختن، فرار کردن
منحرف شدن بنا هنجار رفتن، سر کشی کردن طغیان کردن
آغاز شدن، درگیر شدن
تحمل کردن
پیچاندن، تا کردن، برگرداندن، خمانیدن
آنچه سر را جدا سازد و بر زمین افکند، شمشیر تیغ: اندر نیام از پی تجهیز دشمنان دارد سر افکنی که به جوهر مرصع است (شرف شفروره المعجم 264: 1)
یا سر رفتن دیگ. کف کردن محتوی آن و بیرون ریختن از سر دیگ. یا سر رفتن حوصله. بپایان رسیدن صبر و حوصله کسی
پایان یافتن، تمام شدن مدت، از سر رفتن
لبریز شدن مایعی که در حال جوشیدن است از سر ظرف
لبریز شدن مایعی که در حال جوشیدن است از سر ظرف